همیشه فکر می کردم چون موضوع ها زیاده و فکّ ماها هم ماشالله خوب کار می کنه، همیشه حرف هست واسه گفتن و من یه وبلاگ نویس قهار میشم
زهی خیال باطل
حرف هست.. اما به زبون نمیاد که نمیاد
یه وقتایی انقدرررررررررررر دلت می خواد حرف بزنی... داد بزنی... هواااااار بکشی...
اونوقت یکی دستاشو گذاشته رو حلقت.. همچین با همه ی وجودش فشااااااااار می ده ها...
امروز از همون وقتاست....
از همون وقتا که این حرفه تا پشت دندونات میاد و این فکّ لعنتی باز نمی شه.....
گند بزنن به این زندگی.......
امروز صبح که بیدار شدم، با توجه به اینکه جمعه کنکور کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد اسلامی دارم... گفتم برم و یه سری به کتابا بزنم.. رفتم.. سر زدم... ولی از آونجا که همیشه تو رقابت با خواب، می بازم... درس خوندنم به این وضع در اومد
سلام...
دقت کردین راجع به یه سری آدما، می گن چشماشون سگ داره؟؟؟
ولی نمی دونم چرا همه به من می گن چشمات گربه داره؟؟(یعنی شکل گربه س دیگه)
والا همه ی باباها، می خوان دخترشونو ناز بِدَن، می گن: قربون دختر خوشگلم بِرم...
بابای من همه ش می گه: قربون پیشیِ نازم بِرَم...
آخه این چه وضعیه...............................؟؟
خوب....بگذریم
اینا بهانه بود واسه معرفیِ پیشی خانوم...
بازم سلام!!!